۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

همکار فرانسویم همیشه شاد و خندان است. یک جور شادی سر خوشانه ی بی دغدغه ی کودکانه.بی هیچ ترسی از آینده. انگار که هیچ تجربه ی ناخوشایندی  جدای اتفاقات روزمره زندگی نداشته. مهم ترین مسئله ی زندگیش نوع جدید آبجو برای امتحان کردن و به تعطیلات رفتن است. پدر  و مدرش هم همینطور. از بهشت های جدیدی که کشف می کنند عکس می فرستند و مزه های جدیدی که دخترشان باید امتحان کند.
همکار سوئدیم  کمی بیشتر خودش را درگیر جامعه اش می کند. به مسائل اجتماعی علاقه بیشتری نشان می دهد و بحث می کند اما درگیرش نمی شود. ترس و نا امنی ملموس برای مردم آن سر دنیا، قصه های دوری هستند برای تعریف کردن.  بازی ها خودش را دارد و سرگرمی های مخصوص با دوست پسر های گاه به گاه  نو شده.
همکار دیگر سوئدی اصلن از دنیا خبر ندارد. مهم ترین نقطه دنیا در حال حاضر بنگلادش است که جدید ترین دوست دخترش از آنجا آمده و دراز مدت ترین برنامه اش برای این رابطه تا زمانی است که درس دوست دخترش اینجا تمام شود و از اینجا برود. شاد از کریسمس و برنامه برای رفتن به خانه پدری در تعطیلات. بدون دوست دخترش حتی این برنامه هم نبود. هر چه پیش می آمد فقط خوشی بود و مستی ، آبجو و مهمانی و کباب.
من ، هر روز که بیدار می شوم  اول اخبار ایران را چک می کنم و خبرهای سوئد در قدم بعدی. اخبار سوریه و افغانستان را می بینم و می شنوم ودر نوشته های فیس بوکی می خوانم. دخترک شروع کرده به آهنگ های ایرانی گوش کردن.  شاد بودم که به زبان مادری بر می گردد. خیال باطل .شاهین نجفی و کلی سوال در مورد کهریزک و داروهای مخدر اشاره شده در آهنگ. راز تداوم ما در تناقض . و همه بدبختی ها مرور می شود دوباره و چند باره.  شاد ترین خاطره ی اجتماعی ام برایش دوران خاتمی است و شور وحالش. صف های طولانی دوران جنگ و ترس ها و کابوس های نسل ما قصه های تکراریست برایش. 
کم کم بهتر می فهمد چرا شاد بودن اینقدر برای ما سخت تر از دیگران است. 
ونوشته ی "علیرضا رضایی " عجیب به دل می نشیند این روزها که:
"حالا خودمان خودمان را توقیف کردیم. خستگی‌مان از یک‌طرف، وحشت له شدن زیر فشار زندگی‌ای که هیچوقت فرصت زیادی برای تجربه‌اش نداشتیم، ترس به حق از اینکه مبادا مقدسات و اعتقادات‌مان که کمترین هزینه‌اش همین بوده که ما الآن اینجائیم، تبدیل به روزمره‌های بی‌مزه بشود. حالا ما در چهل سالگی، صد برابر ده سالگی‌مان به مهر، به مادر، به پدر، به امنیت، به هر چیزی که این معنی را بدهد احتیاج داریم. نیازی نیست خودمان را توی آینه نگاه کنیم. ما تنها پیرهایی هستیم که نوه نداریم ولی نتیجه داریم. نتیجه‌ی ما خود ما هستیم. ما پیرترین جمعیت جوان دنیا هستیم..." 

هیچ نظری موجود نیست: