۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

پیک ایران هر روز طرفهای غروب  لینک عکس صفحه اول روزنامه های چاپ ایران رو می گذاره. یاد صبح های زود ایران می افتم که قبل از سر کار رفتن جلو دکه ی روزنامه فروشی  وای می ایستادم و همه روزنامه ها رو سرسری نگاهی می انداختم و حد اقل تیتر های همه رو می خوندم. 

۱۳۹۴ آبان ۲۸, پنجشنبه

دنیای ما و دنیای آنها

گربه ی همکارم یک ماهِ پیش از خانه رفته است. چند روز اول را نگران بود و منتظر که بر می گردد. وقتی از برگشتنش ناامید شدند چند روزی را به جستجو در اطراف خانه و محل زندگی کذراندند و هر شب با مقداری غذا در حالی که اسمش را صدا میزدند تا نزدیکی های صبح بیرون بودند. آخر حیوان عادت به شب گردی داشت.
از دو هفته پیش با سگ های جستجوگر به دنبالش می گردند وسگ بویش را در محلی دورتر از خانه  تشخیص داده است. چندیدن شب تا صبح در ماشین نشستند و منتظر ماندند تا شاید ببینندش اما جناب گربه آفتابی نشد وهمکار و دوست پسر مربوطه دست از پا درازتر به دامان سگ جستجوگر باز گشتند و بوی دیگری و محل دیگری از مناطق مورد تردد گربه.
واین تلاش همچنان ادامه دارد. همکار عزیز به شدت از دست اطرافیانش که به او هر احتمالی را گوشزد می کنند ناراحت می شود و به جستو برای باز گرداندن گربه به دامان پر مهر خودش ادامه می دهد.
دیروز با خجالت تعریف می کرد که حتی به فالگیر زنگ زده و مبلغی پرداخت کرده تا حرف  دلخوشکنکی بشنود، کور سوی امیدی.
و من به فالگیرها فکر می کنم در همه جای عالم و به قصه هایی که می شنوند و امیدهایی که زنده نگه می دارند. 

۱۳۹۴ آبان ۲۰, چهارشنبه

آنچه بر جا می ماند

تو این شبهای تاریک و دراز وقت زیادی رو صرف دیدن فیلم های قدیمی مراسم مختلف عروسیمون می کنیم و همزمان احساسات مختلفی رو تجربه می کنم. خشم، شادی، رضایت، پشیمانی و حتی شک و تردید به همه چیز از روز اول و در عین حال امیدواری به روزهای بهتر حتی.
با دیدن این فیلم ها یاد خیلی ها افتادم که دیگه یا در میان ما نیستند یا راه خودشون رو جدا کرده اند از این خانواده به هر دلیلی و دلم برای هر دو گروه تنگ میشه.دیدن بعضیها به یادم می آره که آدمها چقدر می تونند عوض بشن و هیچ حرف و قول وقراری ابدی نیست. دوستهایی که دیگه هیچ خبری ازشون تو دابره تنگ روابطم نیست، از خیلی وقت پیش شاید.
و اینکه همیشه قبل از هر کاری امکان جبران و بازگشت به نقطه آغازین رو چک کنم. و بدونم که برای بد بودن  همیشه وقت هست اما بعضی وقتها برای خوب شدن خیلی دیره. 
اینکه حواسم به مناسبتهای خاص و تکرار نشدنی زندگی خودم و اطرافیانم باشه. مبادا تجربه و خاطره یگانه آدمی رو خراب کنم  حتی اگر حق به جانب من باشه.
فکر می کنم به روزهایی که گذشته، خوب یا بد. چیزهایی که یاد گرفتم و چیزهایی که هنوز باید یاد بگیرم تا آدم بهتری باشم در دنیای خودم و با معیارهای خودم.