۱۳۹۲ تیر ۱, شنبه

کابوس


وقتی که دور از خونه زندگی می کنی تصور از دست دادن عزیزانت یکی از بزرگترین کابوس های زندگیت می شه. کابوسی که همیشه هست و از بین نمیره فقط به شکل های جدیدی خودش رو نشون می ده. همیشه سعی می کنی بهش فکر نکنی و به خودت تلقین کنی که هنوز وقت هست. هنوز فرصت این رو داری که که در بودن عزیزانت در کنارشون باشی و با هم بخندبد و بگریید و هزار کار دیگه. وقتی که دور از خونه زندگی می کنی دلت خوشه که کسایی که دوستشون داری هستند اگر چه لمسشون نمی کنی ولی مطمئنی که هستند به همین خاطر وقتی عزیزی رو از دست می دی نبودنش رو در اطرافت حس نمی کنی چون هیچ وقت نزدیک خودت نداشتیشون. نبودن فیزیکیش اذیتت نمی کنه اما وقتی با خودت خلوت می کنی و فکر می کنی که فلانی دیگه هیچ وقت نیست، که الان زیر خاک خوابیده و اثری ازش نمونده تو این دنیا، یک نقطه سیاه تو دلت پیدا می شه و یکی از دلخوشیات تو این دنیا کم می شه. می ترسم، از روزی که تعداد این نقطه های سیاه از تعداد دلخوشیهام بیشتر بشه.