۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

آرزو

کاش می شد که لحظه ی سال تحویل 89 در کنار خانواده ات بودی
نه به عنوان شرف اهل قلم، که هستی
و نه به عنوان روزنامه نگار مورد علاقه ام، که هستی
بلکه به عنوان یک همسر و یک پدر.
.............................
امسال عید همه ی ما چیزی کم دارد

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

شاید وقتی دیگر

امروز روز عجیبی بود. بعد از یک دوران طولانی بی خبری از دوستهای دوران کار و دانشجویی دو تا پیغام از دو تا دوست قدیمی گرفتم که بعد از احوال پرسی آدرس ایمیل دو تا دیگه از یار غار های دوران گذشته رو فرستاده بودند. قدیمی که می گم یعنی مربوط به زمانی که هنوز همه ایمیل نداشتند وتماس ها همه تلفنی بودند و هر وقت که دلمون برای هم تنگ می شد یا به دیدن هم می رفتیم یا به هم زنگ می زدیم. خداییش برای ده پانزده سال پیش هم دوستهای خوبی بودند. یکیشون وقتی که ازدواج کرد رابطه شو کم کرد و اون یکی هم وقتی که کارشو عوض کرد اگه با هاش تماس می گرفتی که هیچ در غیر اون صورت هیچ خبری ازش نمی شد.خاطرات خوش زیادی ازشون دارم مخصوصن از اون اولیه و تلاش زیادی هم کرده بودم که دوستیمون حفظ بشه بازم مخصوصن با اون اولیه. نمی دونم چرا خواستند که این دوستها ایمیلشونو به من بدن یعنی خودشون می تونستند ایمیل منو بگیرن و مستقیم تماس بگیرن.
من آدمی نبودم که برای دوستهام کم بگذارم حداقل خودم اینطوری فکر می کنم ولی حالا بعد از این همه مدت ،اصلن حرف مشترکی مونده یا حس کهنه ای مونده که بشه با دوستهای قدیمی قسمتشون کرد و مثل اون زمانها ساعتها با همدیگه بود و همیشه موضوعی برای تعریف کردن داشت.
نمی دونم واقعن نمی دونم. یک زخم کهنه شروع به خارش کرده ولی مطمئن نیستم که سر باز کردنش مایه ی آرامش باشه.
باید چند روزی بگذره تا بتونم تصمیم بگیرم..... شاید با سال جدید... شاید

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

روز زن

دیروز روز زن بود و خیلی ها در موردش نوشتن و خیلی چیزها گفته شد. تو این گوشه دنیایی که ما هستیم هم خبرهایی بود هر چند که من اینقدر کار داشتم که حتا از خونه بیرون هم نرفتم ولی طبق معمول وبلاگستان فارسی رو زیر و رو کردم..... مانی ب تو وبلاگش نوشته بود که ما زنها باید بچه هامون رو جوری تربیت کنیم که به برابری زن و مرد باور داشته باشن و به این ترتیب حداقل نسل بعدی زنها بهتر از ما زندگی خواهند کرد. حرفشو قبول دارم صد در صد هر چند که زمان بر و به قول معروف برنامه دراز مدت لازم داره ولی در صد اطمینانش هم بالاست. همه ی ما احتیاج به آموزش داریم تو خیلی از زمینه ها و این موضوع هم یکی از اونهاست. انکار نمی کنم که کار خیلی سختیه وقتی که تو کتابهای درسیمون برتری جنسیتی مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده می شه ، وقتی پسرامون به این باور رسیده اند که حقی بیشتر از خواهرانشون دارند، وقتی برادرامون از اینکه خواهرشون تو یک زمینه از اونها جلوتر باشن ناراحت می شن، وقتی همسرامون در بهترین حالت فکر می کنن که اونها اونقدر خوب و روشن فکر هستن که برای شریک زندگیشون حق انتخاب و اظهار نظر قائل هستن نه اینکه زنها به عنوان یک انسان این حق و داشته باشن . ولی سختی نباید باعث باشه که قدمی به جلو بر نداریم حتی اگه اون قدم خیلی کوچک باشه.باید ایمان داشته باشیم که ما هم اثرگذاریم حتی اگه فقط به اندازه آگاه کردن بچه خودمون باشه. دختر ها و پسر هایی که از ما و پدرهاشون آگاه تر باشن حتمن جامعه بهتری رو می سازند.
دست مادر صبورم رو می بوسم که هرچند پسر براش چیز دیگه ای بود ولی باز هم به دختر هاش یاد داد که آدم بودن سخت تر از هر دوتاشه، مرد بودن و زن بودن...........