۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

ته دیگ


در خانه ی پدری همیشه ته دیگ ارج و فرب دیگری داشت. همه بچه ها بعد از کشیدن عذا از دیس منتظر بودند تا مامان ته دیگ را بکند و به هر کسی تکه ای بدهد و همیشه هم همه فکر می کردند که به بقیه بیشتر رسیده است. فرقی نمی کرد ته دیگ نان یا سیب زمینی و یا برنج. اصل داستان همیشه برقرار بود. ته دیگ پلوپز هم که دیگر جای خود داشت. امروز تنهای تنها برای خودم ناهار درست کردم. والک پلوی محبوبم را.قسمت هیجان انگیز ماجرا یک کف قابلمه ته دیگ بود و من اما مزه نداد. دلِ سنتی ام خانه ای می خواهد با بچه های زیاد که برای ناهار به خانه بیایند. که هر روز به فکر شام و ناهار درست کردن باشد و غر بزند ودرهمان لحظه لبریز شود از لذت آشپزی و سیر کردن شکم های گرسنه.