۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

تا اطلاع ثانوی


شاید بشود گفت موسیقی برای من یعنی شعر. می دانم که خیلی بی سوادانه است اما واقعیت است و کاری نمی شود کرد. باید اعتراف کنم که من از موسیقی هیچ نمی دانم. یعنی زیبایی های موسیقی بدون کلام برای من ناشناخته هستند. موسیقی خوب برای من یعنی اهنگی که همراه ترانه ای که دوستش دارم می شنوم. یعنی جذابیت شعرِ خوب است که مرا به خود می کشاند. بازی های کلامی برای من جذابیتی تمام نشدنی دارند و همیشه داشته اند. از حاضر جوابی های کودکانه گرفته تا صنایع ادبی. به همین دلیل وقتی در ترانه ای حرف های نا ادیبانه! می شنوم از لذت لبریز می شنوم . لذتی ناشی از نکته بینی شاعر.مثلن وقتی می شنوم "وایسا دنیا من میخوام پیاده شم" اولین چیزی که به ذهنم می رسد مینی بوس های قدیمی هستند که بیست سالِ پیش سوار می شدیم و هر کسی هر جایی که می خواست داد می زد" من پیاده می شم " ولی بعد از آن می شود یکی از زیباترین ترانه هایی که در این چند سال شنیده ام.

۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

من پیچش مو را ندیدم ،نمی بینم و هرگز نخواهم دید..


حتمن ایراد از من است که هنوز هم فکر می کنم از یک جایی به بعد همه دوست هستند. که توقع دارم شناخت آدم ها از هم سیر صعودی داشته باشد. یعنی از یک جایی به بعد دیگر لازم نباشد هی توضیح بدهی همه چیز را. که اگر با یک نفر در مورد یک مشکلی صحبت کردی، سوء تفاهمی پیش نیاید و دقیقن منظورت را بفهمند.ولی انگار امکان ندارد. دوستیها پیچیده شده اند و دشمنی ها پیچیده تر.