۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

گزارش


1-ایران بودم . یک ماه . در ظاهر ولی احساس می کنم فقط چند روز بود. خیلی زود گذشت ولی خیلی خوب بود. 2- چند روزی شیراز بودم.بعد از چندین سال. تو فرودگاه، تو خیابون و کلن همه جا به دنبال قیافه های آشنا می گشتم. آشناهایی از گذشته های نسبتن دور. تو صورت های دختر پسر های جوون دنبال آشنا می گشتم که یک چیزی خورد تو مغزم. مثل پتک. دانشجو های دیروز که می تونند آشنا های من باشند امروز میانسالند.در مرز چهل سالگی، مثل خودم، ولی چرا من این و نه حس می کنم نه باور. 3- با دخترک قدم زدیم تو شیراز، تا اونجاییکه می شد با توجه به روحیات دخترک. خیابون ارم، حافظیه و یک سری جاهای دیگه که خاطره انگیز بودند. باورم نمی شد که هنوز هم همون حس وحال بیست سال پیش رو داشتم حتی وقتی با دخترم قدم میزدم. 4- دوباره روز از نو روزی از نو. به دنبال کار و کار و کار.....