۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

فکر کنم تو خود حجاب خودی

باز هم مثل همیشه. اینقدر منتظر یک اتفاقی بودم و براش برنامه ریزی کردم که وقتی نزدیکش شدم برام بی معنی و تکراری شده. وقتی از عزیزی دورم اینقدر در تخیلم لحظه دیدار رو باز سازی می کنم اینقدر حرفهایی رو که می خوام بهش بزنم رو در خیالم میزنم که وقتی می بینمش همه چیز برام تکراریه. 

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

غصه هایی از سر سیری

فکر کنم من هیچ وقت نتونم خونه بخرم. از بس که اسباب کشی دوست دارم. هرچند سال یک بار دلم یک تنوع اساسی می خواد. الان هم تو همین حالم. دلم خونه ی جدید و محله ی جدید می خواد که هی توش بچرخم و هی جاهای جدید کشف کنم. خلاصه که الان تو مود افسردگی خونه ی تکراری هستم. طولانی ترین زمان سکونت تو یک خونه هم متعلق به همین خونه است. 6 سال. پر از خاطره هایی که خیلی هاشون  هم خوب نیستند .