۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

فارسی شکر است


کلاس اول یا دوم راهنمایی بودم که یک روز پدرم با یک کتاب قطور به خانه آمد. " خداوند الموت" کتابی که تمام رویاهای دوران نوجوانی ام را شکل داد و قهرمان های آن روزهایم یکی یکی از بین شخصیت های آن کتاب بیرون آمدند. نمی دانم که کتاب به همان سبک و سیاق نوشته شده یا هنر آقای ذبیح الله منصوری در حذف و اضافه مطالب بود که کتاب را جذاب می کرد. من آن کتاب را آنقدر خوانده بودم که اگر کسی یک جمله اش را می خواند ، دقیقن می دانستم از کدام فصل و از زبان کدام شخصیت و در چه موقعیتی گفته شده است. خاطرات روزها و شبهایی که به حسن صباح ، ابوحمزه کفشگر، موسی طبسی ، ترکان خاتون ،خواجه نظام الملک ، ملک شاه سلجوقی و پسرانش، حشاشیون و قره میسین و..... فکر می کردم هنوز هم بعد از بیست وپنج سال برای من زنده هستند. حسن صباح و یارانش که برای نجات ایران از سلطه اعراب و زنده کردن هویت ایرانی تلاش می کردند و برای رسیدن به این هدف از همه چیز می گذشتند برای من اسطوره هایی بودند که باید راهشان را ادامه می دادم و فکر کنید در ذهنم چه کارها که نمی کردم و چه رویاها که نداشتم.زمان زیادی طول کشید تا من فهمیدم که اشتباهم کجاست.
این روزها فیسبوک و ایمیل ما ایرانی ها پر شده است از یک بازی جدید که من را به یاد آن روزهایم می اندازد "دعای تحویل سال را به پارسی بخوانید" یا "زبان ما پارسی است نه فارسی" یا " من ایرانی هستم نه عرب". با خودم فکر می کنم که ای کاش کسی هم بود که به یادمان بیاورد هر حرفی را باور نکنیم یا دست کم اول بفهمیم و بعد باور کنیم. بفهمیم که چه می گوییم و چه می گویند تا به هر نامی از مذهب گرفته تا وطن پرستی و ..... بازیچه نشویم.
ای کاش کسی به یادم بیاورد زبانی که من دوستش دارم و از آن لذت می برم همین زبانی است که امروز به نام فارسی شناخته شده است. پیش و بیش از هر کاری باید خواند و خواندن را آموزش داد چرا که وقتی کتابی خوانده نمی شود چه فرقی دارد که "فارسی" باشد یا "پارسی". کاش کتاب خواندن را تبلیغ می کردیم و خودمان ودوستانمان را به کتاب خوانی و مطالعه دعوت می کردیم و باور می کردیم که بدون آگاهی هر راهی به بی راهه می رسد.
هنوز هم باید به یادمان بیاورند که فرقی ندارد که عرب باشیم یا ایرانی تا وقتی که در کشورمان همه ی قومیت ها به سخره گرفته می شوند و همه به هم می خندیم. تهرانی ها برای شهرستانی ها جک می سازند و شهرستانی ها تهرانی های بدجنس را دست می اندازند. اصفهانی و شیرازی و ترک و لرو عرب و.... هم از این خوان نعمت بی بهره نیستند. کاش روزی بیاید که همه با هم بخندیم نه به هم.
ای کاش اینبار خیلی طول نکشد تا از خواب بیدار شوم و بیدار شویم.

هیچ نظری موجود نیست: