۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

تمام سهم یک ملت ز دنیا............


من شرمنده نیستم اگر به آرامش رسیده ام در زمانی که کشورم و مردمم روزهای سیاهی را می گذرانند.شرمنده نیستم اگر هر روز نه یک بار بلکه چندین و چند بار خبر های مربوط به ایران را چک می کنم و این شاید تنها کاری است که از دستم بر می آید. شرمنده نیستم که از کشور خارج شده ام و به دنبال سهمم از زندگی می گردم و در آرزوی روزهایی خوب برای خودم و مردمم هستم. شرمنده نیستم اگر در هر زیبایی و آرامشی به دنبال یافتن خاطره ای از کشور و عزیزانم هستم. دلم می خواست همه مردم و هموطنانم از این آرامش و زندگی سهمی داشته باشند و هر کدام به میل و خواسته ی خود از زندگی لذت ببرند که این کم ترین حق تمامی انسانهاست.اما دلگیرم از تو که باور داری که تمام کسانی که در ایران هستند- چه آنها که مایلند و چه آنها که مجبورند- از من حق بیشتری برای حتی فکر کردن به ایران دارند اگر چه با تمام وجود برای کسانی که با وجود امکان زندگی در خارج از کشور ماندن در ایران را انتخاب کرده اند احترام قائلم.دلگیرم از اینکه کسانی که حتی نمی دانند در ایران چه خبر هست و نمی خواهند هم که بدانند به من طعنه می زنند که در آسایش نشستن و حرف زدن کاری ندارد.باید بگویم که شرمنده هستم از اینکه مردمم حتی کسانی که من با آنها در تماس هستم و بودم چشم بر روی واقعیات جامعه می بندند و حتی به دنبال دانستن هم نمی روند.شرمنده هستم که آگاهی از اوضاع جامعه جایی در سبد زندگی آشنایانم ندارد

هیچ نظری موجود نیست: