۱۳۹۴ آبان ۲۸, پنجشنبه

دنیای ما و دنیای آنها

گربه ی همکارم یک ماهِ پیش از خانه رفته است. چند روز اول را نگران بود و منتظر که بر می گردد. وقتی از برگشتنش ناامید شدند چند روزی را به جستجو در اطراف خانه و محل زندگی کذراندند و هر شب با مقداری غذا در حالی که اسمش را صدا میزدند تا نزدیکی های صبح بیرون بودند. آخر حیوان عادت به شب گردی داشت.
از دو هفته پیش با سگ های جستجوگر به دنبالش می گردند وسگ بویش را در محلی دورتر از خانه  تشخیص داده است. چندیدن شب تا صبح در ماشین نشستند و منتظر ماندند تا شاید ببینندش اما جناب گربه آفتابی نشد وهمکار و دوست پسر مربوطه دست از پا درازتر به دامان سگ جستجوگر باز گشتند و بوی دیگری و محل دیگری از مناطق مورد تردد گربه.
واین تلاش همچنان ادامه دارد. همکار عزیز به شدت از دست اطرافیانش که به او هر احتمالی را گوشزد می کنند ناراحت می شود و به جستو برای باز گرداندن گربه به دامان پر مهر خودش ادامه می دهد.
دیروز با خجالت تعریف می کرد که حتی به فالگیر زنگ زده و مبلغی پرداخت کرده تا حرف  دلخوشکنکی بشنود، کور سوی امیدی.
و من به فالگیرها فکر می کنم در همه جای عالم و به قصه هایی که می شنوند و امیدهایی که زنده نگه می دارند. 

هیچ نظری موجود نیست: