۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه


اگر یک جایی آدمی رو دیدین که همیشه عجله داره ولی نمی دونه به کجا قراره که برسه اون منم. عجله در همه چیز قسمت بزرگی از زندگی منه. عجله برای اینکه یک کاری رو تموم کنم فرقی نمی کنه چه کاری باشه فقط باید تموم بشه. شب که می خوابم دلم می خواد زود صبح بشه. صبح کله سحر و تازگیها از نصف شب بیدارم. تصدق سر این مملکت شبها هم که دو سه ساعت بیشتر نیستن. حالا بعدش هم کاری ندارم ها. یک جور خودآزاری که همه کارها سریع انجام بشن. رفتم برای خرید ولی دلم می خواد زود تموم بشه بیام خونه. تو دستشویی عجله دارم که زود بیام بیرون.کتاب که می خونم عجله دارم که زود تموم بشه و بفهمم آخرش چی می شه. فیلم که می بینم اگر بدونم ماجرا از چه قراره راحت ترم وگرنه که نمی تونم با آرامش از اون لذت ببرم. احساس اینکه همیشه وقت کم دارم دیگه داره عذاب آور می شه در حالیکه از وقتم هم استفاده خاصی نمی کنم. باید یک راه حلی پیدا کنم. یک چیزی که یادم بیاره که هرچی که هست همین الآنه.

هیچ نظری موجود نیست: