۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

خودم که غریبه نیستم.

احساس می کنم که تو خوندن خیلی کم حوصله شدم حتا می شه گفت که سطح مطالبی که می خونم به شدت افت کرده. حالا نه اینکه قبلن هم مطالب سنگین ادبی و فلسفی می خوندم ولی دیگه الان در حد فاجعه شده.
خودم که نگاه می کنم می بینم که نه دیگه وبلاگ درست و حسابی می خونم نه مقاله ی به درد بخوری نه حتا یک روزنامه و تحلیل درست و حسابی، کتابم که دیگه در دسترسم نیست البته منظورم کتاب به زبان فارسیˏ وگرنه به انگلیسی که فراوونˏ ولی مشکل اینجاست که انگلیسی من اونقدر خوب نیست که نکات زبانی رو بفهمم و از اونها لذت ببرم. از طرف دیگه من یک جورایی به خوندن معتاد هستم و خوب دیگه وقتی جنس خوب در دسترس نباشه کارم می رسه به خوندن نوشته های بی ارزش از هر نظر البته بی ارزش برای من وگرنه که همه شکر خدا نویسنده های خوبی هستند. اینترنت هم مزید بر علت شده تو ابن بی حوصلگی.
وبلاگ هایی که از قبل می خوندم یا دیگه نمی نویسند و یا اینکه خیلی کم، بعضی هاشون هم که از بس تکرار کردن خودشون و هواداراشون باورشون شده که حتمن خبری هست و کارشون شده از خودشون تعریف کردن و احساس نویسندگی بهشون دست داده اونهم در حد خدا. باید یک فکر اساسی بکنم برای این مساله و گرنه دور خواهم ماند از اصل خویش.

هیچ نظری موجود نیست: