۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

یکی از فایده های خارج شدن از ایران برای من واقعی تر دیدن زندگی و در نتیجه آدمها بوده و هست. اینقدر تو ایران همه فقط به ظاهر فکر می کنند وفقط از رو ظاهر ماجرا در باره اون قضاوت می کنند که دیگه یواش یواش یادشون میره که باید به چیزهای دیگه هم فکر کنند. نه اینکه من از بقیه جدا بوده باشم نه. با اینکه من آدمی نبودم که خیلی از مد و این چیزها سر در بیارم ولی ناخودآگاه در برخورد با بقیه ظاهر اونها برام مهم شده بود.
اینقدر رفتارهامون اغراق شده بود که تصور آدمها به جز اون چیزی که در ظاهرشون می بینیم غیر ممکن بود.نمی دونم چه جوری باید منظورمو برسونم ولی به عنوان مثال اینقدر دوستمون یا حتا همکارمون رو همیشه مرتب دیده بودیم که باورمون نمی شد ممکنه یک روزی نامرتب و شلخته باشه ولی هنوز هم دوست ما باشه.یا بر عکسش بعضی آدمها رو تو یک موقعیت هایی می بینیم که ظاهر دلخواه ما رو ندارند با سرعت یک برچسبی خواهند خورد یا بی کلاسن یا آدم حسابی نیستن و هزار مورد دیگه.

هیچ نظری موجود نیست: