۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

دوست

یک ماهی هست که به خونه جدید اومدیم ولی هنوز خیلی چیزهاش برامون جدیده. شب که بی خوابی میزنه به سرم و از پنجره بیرون رو نگاه می کنم نمی دونم کدوم نور از کجا می آد. تو تاریکی شب از اتاق که در می آم  زود راهم رو پیدا نمی کنم . طول می کشه تا بفهمم نور تو آینه ی راهرو از شیشه در ورودی به آینه رسیده. بیرون از پنجره آشپزخونه انتظار دیدن چیز خاصی رو ندارم. نه چراغ همسایه ها و نه نور چراغهای خیابون و میدون جلوی خونه هنوز برام آشنا نشدن. هنوز باید شبهای زیادی بیدار باشم و بی خوابی به سرم بزنه تا با شبهای خونه هم دوست بشم. 

هیچ نظری موجود نیست: