۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

تغییر نمی توان داد الا به روزگاران


کتاب خوندن برای من یعنی بوی کاغذ و جوهر، یعنی لم دادن روی مبل و کاناپه و ورق زدن کتاب. یعنی هر جور که دلم بخواد کتابمو دستم بگیرم و بخونم. وقتی هم که خوابم گرفت کتابمو بذارم رو پیشونیم و بخوابم. یعنی وقتی از یک کتابی خوشم اومد بتونم چندین و چند بار بخونمش و هر دفعه هم برام جالب باشه. کتاب خوندن برای من یعنی وقتی دارم کتابی رو می خونم و جلو می رم هر چند صفحه یکبار برگردم و جاهایی رو که ازشون خوشم اومده دوره کنم. یعنی تا آخر عمرم نویسنده اون کتاب و یک جورایی دوست داشته باشم و دنبال کارهاش چشم بدوونم. حوصله هم ندارم همش کتاب های قلمبه سلمبه بخونم کتابهایی رو دوست دارم که دنیاش برام قابل لمس باشه وقتی می خونمش رفتارهای آدمهاش برام قابل درک باشه. یک جورایی به کتابهایی که دوست دارم حس خاصی پیدا می کنم.شاید به همین خاطر باشه که از کتاب های اینترنتی که این روزها فایل پی دی اف اونها تو خیلی از سایت ها پیدا می شه خوشم نمی آد چون نمی تونم لمسشون کنم،چون اون حسه در من جریان پیدا نمی کنه. چون حرکت کردن با موس روی صفحه های مختلف رو دوست ندارم. اصلن چون نمی تونم باهاش لم بدم و کتابمو اونجوری که دلم می خواد دست بگیرم.

هیچ نظری موجود نیست: